(داستانی که جا ماند) دمدمای صبح، تو آسمون، لبهی دیوار، شش تا کلاغ رو که میشمری، به هفتمی نمیرسه که همه پر میکشن،… نمیدونم یه … ادامه خواندن تنهایی
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.